گفتوگو با محمدجواد صابری درباره ادبیات ژانر؛
ژانرنویسی راهحل آشتی مخاطب با ادبیات نیست/ موقعیت ناشر و نویسنده را باید از هم تفکیک کرد
ادامه اظهارنظرها درباره ژانرنویسی در ادبیات ایران در طول هفتههای گذشته بهانهای شد تا در اولین سری از گزارشها و گفتوگوهای موضوعی در «اعتمادآنلاین» به سراغ این موضوع برویم.
اعتمادآنلاین | علی مطلبزاده- شهریورماه امسال بود که با انتشار آثاری با محوریت ادبیات ژانر از سوی نشر هیلا بحث «ژانرنویسی» در ادبیات ایران باز شد. مجموعهای که چهار عنوان اول آن یعنی «مرداد دیوانه» نوشته محمدحسن شهسواری در ژانر تریلر جنایی، «جمجمه جوان» نوشته لاله زارع در ژانر جنایی معمایی، «خاک آدمپوش» نوشته ضحی کاظمی در ژانر فانتزی حماسی و «کاجها وارونهاند» نوشته سامان نورایی در ژانر تریلر روانشناسانه در نشستی با حضور کاوه میرعباسی و دبیر این مجموعه (محمدحسن شهسواری) رونمایی شد.
اما در مدت کوتاهی که از انتشار چهار اثر از این مجموعه میگذرد اظهارنظرهای مختلفی را از سوی نویسندگان و مترجمان ایرانی درباره «ژانرنویسی» و «ادبیات ژانر» شاهد بودیم. کاوه میرعباسی یکی از کسانی بود که در نشست رونمایی از این کتابها از آشتی بین ادبیات عامهپسند و نخبهگرا به واسطه رمان ژانر صحبت کرد و فقدان ژانر را یکی از آسیبهای ادبیات ایران دانست: «ادبیات ایران تجربه زیادی در ژانرها ندارد حتی ترجمههای موجود در این زمینه هم یکجور با احتیاط انجام میشود. فقدان ژانر یکی از آسیبهای ادبیات ایران است. با وجود ژانر یک پدیده دیگر وارد ادبیات میشود و آن نویسنده صنعتگر است. یعنی نویسندهای که تکنیک را بلد است. ادبیات ژانر قطعا تسلط تکنیکی را ایجاب میکند یعنی نویسنده ژانر حتی اگر نویسنده بزرگی نباشد اما تکنیک را بلد است.» او به تجربه کشورهای غربی در اینباره اشاره کرد و ادبیات پلیسی را مثال زد که وقتی به صورت مجموعه در میآید، چندین هزار عنوان از آن مجموعه وجود دارد.
محمدحسن شهسواری، منیرالدین بیروتی، عباس آگاهی، منصور یاقوتی، مهشید میرمعزی و چند نویسنده دیگر هم از جمله کسانی بودند که در طول هفتههای گذشته درباره این موضوع نظر دادند. ادامه این اظهارنظرها بهانهای شد تا در اولین سری از گزارشها و گفتوگوهای موضوعی در «اعتمادآنلاین» به سراغ ژانرنویسی در ادبیات ایران برویم. پاسخ به سوالهایی ثابت تنها شرط لازم این گفتوگوها و گزارشها خواهد بود. برای اولین گفتوگو هم به سراغ محمدجواد صابری رفتیم، نویسندهای که رمانش با عنوان «نهچندان زیبا، با هوشی متوسط» سال گذشته از سوی نشر چشمه و در مجموعه آثار بدعتگرا و تجربی منتشر شد.
نظر شما درباره رمان ژانر و ژانرنویسی در ایران چیست؟
ژانر، فراگیری و کاربرد آن به خودی خود مشکلی ایجاد نمیکند. مشکل زمانی ایجاد میشود که در شناخت جایگاه و کارکرد ژانر دچار کجفهمی میشویم. بدون شک هر داستاننویسی باید با ژانرهای مختلف در رمان آشنایی داشته باشد و بتواند در حد استاندارد ژانرهای ادبی را پیاده کند. این از بدیهیات داستاننویسی است و اتفاقا باید در یک کلاس داستاننویسی چنین مواردی آموزش داده شود، اما یاد گرفتن یک فن به معنای این نیست که حتما باید آن را پیاده کرد.
ما برای ورود به یک عرصه آموزشهایی میبینیم و وقتی به عرصه وارد شدیم به اقتضای موقعیت از آموختههای خود استفاده میکنیم. مثال روشن در این باره این است که در یک کارگاه نقاشی به هنرجو یاد میدهند چطور شکل اندام را بکشد، سایهها را چطور ترسیم کند و... اما این آموزشها به معنای این نیست که در هر نقاشی فرد حتما باید آدمی را ترسیم و فن ترسیم اندام را روی او پیاده کند. در مورد رمان هم همین مساله وجود دارد. آموزنده رمان یاد میگیرد یک صحنه عاشقانه، یک موقعیت وحشت یا یک فانتزی را چطور بنویسد، اما قرار نیست چون اینها را یاد گرفته لزوما از آنها استفاده کند.
فکر میکنید رمان ژانر با توجه به شرایط فعلی ادبیات ایران و به بهانه همراه کردن مخاطب عام ایده مناسبی باشد؟
بیش از آنکه فرم رمان اهمیت داشته باشد و فردی بخواهد در ژانری خود را محدود کند، موضوع اهمیت دارد. وقتی فردی موضوع، موقعیت و ... رمان خود را مشخص کرد طرح و توطئهای میچیند و در آن طرح و توطئه است که برای مثال به کارگیری فن نوشتن موقعیت عاشقانه یا صحنه وحشتناک اهمیت مییابد. هر چند اینجا هم نباید قائل به موارد بسیار محدودکننده بود. دانش ناکافی در مورد ژانر گاهی نویسنده را به کاربرد فنون، تصاویر و واژههای نخنما سوق میدهد.
ژانر به طور کلی محدودکننده است. اگر مراد ما از ژانر آن چیزی باشد که قدما میگویند در ذات خود ایجاد محدودیت کرده و حتی ابزاری برای حفظ وضع موجود به شمار میآید. تراژدی در نزد قدما ژانری برای فرادستان و کمدی ژانری برای فرودستان بوده است. این مساله پیام زیر پوستی «در موقعیت خودت بمان» را به شهروندان میدهد. در مورد اینکه عنوان شود ادبیات ژانر ایده خوبی برای آشتی مخاطب با ادبیات است یا نه، باید گفت تاثیر چندانی ندارد. در واقع، به صورت کلی نمیتوان عنوان کرد که ژانرنویسی راهحل آشتی مخاطب با ادبیات است، خاصه اینکه ادبیات جدید اساسا ژانر گریز است. نیما به واسطه ژانرگریزی شعر فارسی را نجات داد، همانطور که اولین رماننویسان ایرانی هم در واقع از ژانر گریختند تا توانستند مخاطبانی به ادبیاتی اضافه کنند که از مدتها پیش اقبال عمومی را از دست داده بود. به نظر من تاکید روی ژانرنویسی تاثیر بر عکس دارد، هر چند همانطور که عنوان کردم به عنوان تمرین حتما باید ژانر فرا گرفته شود، اما قرار نیست دفتر مشق خودمان را چاپ کنیم.
پس از انتشار تعدادی از آثار این مجموعه خیلی از نویسندگان و مترجمان ایرانی در استقبال از ژانرنویسی و موافقت با آن صحبت کردند. از نظر شما دلیل چنین استقبالی از سوی نویسندگان و مترجمان چه میتواند باشد؟
شاید فکر میکنند ادبیات ما نیازمند شروع از پایه است و پایهها را باید گذاشت. منظورم این است که حتما اهداف بلند مدت را دنبال میکنند، اما به نظر من این مباحث را باید در کارگاهها مورد بحث قرار داد و نتیجه کار ما فرا ژانری و نو باشد. در واقع مشکل عمده ادبیات و نقد ادبی ما توجه بیش از حد به فرم است. ما نیازمند نقدهای موضوعی هستیم. باید نوشته ها از نظر سیاسی، اجتماعی، روانکاوانه و ... مورد بحث قرار گیرند، نه اینکه ما در بند این باشیم که رماننویس فلان قاعده را رعایت کرده یا نه.
یکی از اهداف مجموعه رمانهای ژانر احیای ژانرهای فراموششده فارسی عنوان شده است. در کنار آن قرار است ژانرهایی مثل جنایی، وحشت و علمی- تخیلی هم در نظر گرفته شود. خواه ناخواه این تصور ایجاد میشود که قرار است نویسندگان این مجموعه به سمت سفارشینویسی بروند. شما تا چه حد با این نظر موافق هستید؟
خود به خود محدودیتهایی ایجاد میشود، هر چند من دلم نمیخواهد اسمش را سفارشینویسی بگذارم. به هر حال ما باید موقعیتها را از هم تفکیک کنیم. ناشر موقعیت و اهدافی دارد و نویسنده موقعیت و اهدافی دیگر. شاید یک جا با هم اشتراک نظر داشته باشند و همافزایی کنند، اما همواره اینطور نیست.
دستهبندی کردن کار ناشر است. ناشر ممکن است رصد کند و ببیند رمانس فروش زیادی دارد یا مردم علاقه مند به ژانر جنایی هستند. او به دنبال چنین کتابهایی میرود و اصلا هم نمی توان به او ایراد گرفت؛ ناشر دارد کارش را میکند، اما اینکه نویسنده به چنین راهی کشیده شود در واقع به معنای این است که موقعیت خود را گم کرده است. چنین چیزی البته کاملا قابل فهم است. وقتی نویسنده با هزار زحمت رمانی می نویسد و می بیند که تیراژ 1000 تایی آن تمام نشده خودش دست به کار میشود و نقش تبلیغاتچی را هم بازی میکند. موقعیتها رضایتبخش نیست و به همین دلیل افراد از این نقطه به آن نقطه میروند و به قول معروف به هر دری میزنند تا کارشان دیده شود. این به هر دری زدن گاه آنها را کاملا در مسیر اشتباه قرار میدهد.
فکر میکنید مخاطب ایرانی از ژانرنویسی استقبال خواهد کرد؟
به نظرم برای مخاطب ایرانی چنین چیزی اهمیت ندارد. مخاطب چه ایرانی چه خارجی به دنبال موضوع و شیوه نوشتن نو است. می خواهد چیز تازهای ببیند و برای همین چندان با کلیشهها قانع نمی شود. ما احتمالا می بینیم رمانهای پلیسی یا فیلم های جنایی و ترسناک یا فانتزی مورد استقبال مردم است، بعد فکر میکنیم خوب بیاییم نمونه وطنیاش را بیاوریم. این کار چندان درستی نیست. یک جامعه و یک روزگار تعیین می کند که ژانر اثر تو و حتی شیوه روایتگری تو چیست. نمی توان چیزی را از جایی گرفت و انتظار داشت موفقیت آن تکرار شود.
دیدگاه تان را بنویسید