کد خبر: 166323
|
۱۳۹۷/۰۲/۰۲ ۱۰:۰۴:۰۰
| |

در گفت‌وگو با عضو نخستین شوراى فرماندهى سپاه مطرح شد؛

ابوشریف راوی روزهای نخستین سپاه

عباس آقازمانى معروف به ابوشریف به سال 1318 شمسى در محله مولوى تهران به‌دنیا آمد. تحصیلات ابتدایى و متوسطه را در دبستان و دبیرستان تمدن به پایان رساند. در سال 1339 به دانشسراى تعلیمات دینى رفت و ضمن تحصیل به تدریس در مدارس تهران، دماوند و لاریجان پرداخت. در لاریجان با عباس دوزدوزانى، یکى از مبارزان و فعالان سیاسى آشنا شد و پس از قیام 15 خرداد، بواسطه او به حزب ملل اسلامى راه یافت و مسئولیت شاخه‏‌اى از حزب را به عهده گرفت.

ابوشریف راوی روزهای نخستین سپاه
کد خبر: 166323
|
۱۳۹۷/۰۲/۰۲ ۱۰:۰۴:۰۰

اعتمادآنلاین| عباس آقازمانى معروف به ابوشریف به سال 1318 شمسى در محله مولوى تهران به‌دنیا آمد. تحصیلات ابتدایى و متوسطه را در دبستان و دبیرستان تمدن به پایان رساند. در سال 1339 به دانشسراى تعلیمات دینى رفت و ضمن تحصیل به تدریس در مدارس تهران، دماوند و لاریجان پرداخت. در لاریجان با عباس دوزدوزانى، یکى از مبارزان و فعالان سیاسى آشنا شد و پس از قیام 15 خرداد، بواسطه او به حزب ملل اسلامى راه یافت و مسئولیت شاخه‏‌اى از حزب را به عهده گرفت. در مهر 1344 حزب ملل اسلامى کشف شد و رهبر و اعضاى آن دستگیر شدند. ابوشریف نیز بازداشت شد و 2 سال در زندان‏‌هاى موقت شهربانى، عشرت‏‌آباد، جمشیدیه و قصر به سر برد. پس از آزادى از زندان، تحصیل در دانشگاه را آغاز کرد و موفق شد از دانشکده ادبیات دانشگاه تهران گواهینامه مترجمى در رشته زبان عربى و از دانشکده الهیات همان دانشگاه در رشته حقوق اسلامى مدرک کارشناسى بگیرد. در پاییز 1346 وى به همراه جواد منصورى، احمد و علیرضا سپاسى آشتیانى گروه حزب‏‌الله را بنیان نهاد که هدف آن مبارزه با حکومت پهلوى و برقرارى نظام اسلامى بود و به‌صورت مخفى و با استراتژى آموزشى و مسلحانه عمل می‌کرد.او براى زندگى مخفى در خارج از کشور بخصوص در میان مسلمانان عرب، نام مستعار ابوشریف را براى خود برگزید و به همین نام شهرت یافت. ابوشریف در پاییز 1357 پس از مهاجرت امام خمینى(ره) به فرانسه رفت و به گروه تأمین‌کنندگان امنیت خانه امام(ره) پیوست. او در آستانه پیروزى انقلاب اسلامى به ایران بازگشت و به محل استقرار نیروهاى انقلابى در مدرسه رفاه رفت و به سازماندهى نظامى نیروها و تأمین امنیت و حراست آن‏جا پرداخت و از طرف کمیته مرکزى مسئول جمع‏‌آورى سلاح‌‏ها و سازماندهى افراد و گماردن آنها در مراکز حساس شد. ابوشریف در تأسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامى نقش داشت و در اردیبهشت 1358، از سوی شوراى انقلاب اسلامى به‌عنوان فرمانده عملیات سپاه پاسداران انقلاب اسلامى تعیین شد. ابوشریف در 4خرداد 1359 به فرماندهى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى ایران منصوب و در کمتر از یک ماه در 27 خرداد 1359 استعفا داد.

سپاه چگونه شکل گرفت و انتخاب فرماندهان در ابتدا به چه نحوبود؟


بعد از پیروزی انقلاب در یکى از روزها در نزدیکى مدرسه رفاه با شهید بهشتى مواجه شدم. ایشان پرسیدند: کجا هستید و چه کار مى‏‌کنید؟ گفتم تازه از پاکستان آمده‏‌ام و به سهم خودم فعال هستم. ایشان گفتند بیایید و در این‏جا (مدرسه رفاه) فعال شوید و به جمع کردن اسلحه‌هایی که ازپادگان‌ها بیرون آورده می‌شود مشغول شوید. بنابراین آمدم مدرسه رفاه و تعدادی از دوستانم هم آمدند، کم‏کم به مراکزى که لازم بود نیروهاى مسلح فرستادیم و اسلحه‏‌هایى را هم که مردم گرفته بودند و مى‏‌خواستند تحویل بدهند، تحویل مى‏‌گرفتیم و انبار مى‌‏کردیم.


در همان ایام، یکى از آشنایان دو تا خانه بزرگ در اختیارمان گذاشت، چون مدرسه رفاه گنجایش لازم را نداشت، ساختمان‌ها را مرکز قرار دادیم واسلحه‌‏ها را بردیم آن‏جا و آموزش را هم به همان‏ جا منتقل کردیم و آن‏جا شد مرکزى براى فعالیت‌‏هاى نظامى ما.بعد از چند وقت دیدیم آن‏جا هم کوچک و تنگ است و جاى اسلحه ومهمات نیست، افرادی هم که برای آموزش دیدن می‌آمدند در حال زیاد شدن بودند، لذا با مشورت آیت‌الله موسوى اردبیلى پادگان جمشیدیه را درنظر گرفتیم و رفتیم آن‏جا را مرکز قرار دادیم. البته در این زمان از نظر آموزشى کادر خیلى خوبى داشتیم. بعد حفاظت از نقاط حساسی همچون؛ بیت‏‌امام، فرودگاه، رادیو تلویزیون و... به‌عهده ما گذاشته شد.


دایره فعالیت آن روزهای شما شامل چه حوزه هایی می شد ؟


آن موقع ضدانقلاب فعالیت خودش راشروع کرده بود و احزاب مختلف، مانند حزب دموکرات وسایرگروهک‌ها به تحریک مردم در کردستان می‌پرداختند، در جنوب هم خلق عرب و آقای شبیرخاقانی شروع به فعالیت کرده و در آبادان و مسجد سلیمان حضورفعالی داشتند. بعد دامنه ناآرامی‌ها به بلوچستان و ترکمن صحرا کشیده شد، حتى در تبریز هم حزب خلق مسلمان عده‌‏اى را تحریک کرده و به‌ جان انقلاب انداخته بودند. دراین گیر و دار جنگ کردستان آغاز شد و حزب کومله و دموکرات خیلى سریع شهرها را اشغال کردند و پادگان‌‏ها را گرفتند.


گروه های دیگر هم بودند؟


وقتى که ما در این فعالیت‏‌ها بودیم، یک عده دیگرى هم در مدرسه رفاه به کارهاى نظامى اشتغال داشتند. آنها زیر نظر دولت موقت وآقاى بازرگان بودند و در رأس‌شان آقاى ابراهیم یزدى بود، از طرف آقاى یزدى هم اشخاصى مثل آقاى دانش منفرد مشغول کاربودند. اینها از آن‏جا آمدند و یک کارهایى را شروع کردند. بعد آقاى غرضى، آقاى رفیق‏دوست و آقاى صباغیان که در کمیته کارشان توسعه پیدا کرد، آمدند و رفتند در مرکز سلطنت‌‏آباد- پاسداران فعلى- در مرکز ساواک سابق و آن‏جا را مرکز قرار دادند و فعالیت خود را شروع کردند. ‏بعد ازمدتی که ناآرامی‌ها در کردستان اوج گرفت، یک روز آقاى رفیق‏دوست آمد و به من گفت؛ اوضاع خراب است، شما در این‏جا کار مى‏‌کنید، ما هم آن‏جا کار مى‏‌کنیم. اوضاع مملکت هم به مرحله خطرناکى رسیده است، شما بیایید تا با هم سپاه‏‌ها را ادغام کنیم. ما هم موافقت کردیم، قرار شد بیاییم، بنشینیم و با هم جلساتى را به منظورهماهنگی برگزار کنیم و فعالیت مشترک را شروع کنیم.

مشورت ها و مشاوره هایتان بیشتر با چه کسانی بود ؟

با افراد شوراى انقلاب یعنی آقاى موسوى اردبیلى، شهید بهشتى، آقاى خامنه‌‏اى و سایر افراد تماس گرفتیم و قرار شد جلساتى بگذاریم، در این جلسات از طرف شوراى انقلاب، آقاى هاشمی رفسنجانى مأمور شدند که بیایند و در جلسات شرکت کنند، تا گروه‌‏هاى مسلح را به صورت یک سازمان واحد درآوریم و یک آیین‏‌نامه برایش بنویسیم و به آن رسمیت بدهیم. چون تا آن زمان چنین چیزى درسیستم نظامی کشور نبود، فقط ارتش، ژاندارمرى و پلیس بود.قرار شد در این جلسات پاسداران مختلف را هماهنگ و سازماندهى کنند و یک سازمان واحدى درست کنند و به آن رسمیت و امکانات بدهند.جلسات در همان جمشیدیه برقرار شد، آقاى‏ هاشمى آمدند و بر بحث‏‌ها و تدوین امور مربوطه، نظارت داشتند و اساسنامه‌ای هم نوشته شد. البته ناگفته نماند همزمان با ما شهید محمد منتظرى هم یک عده‌‏اى از افراد گارد سلطنتى را گردآورده و در ساختمان اداره گذرنامه در خیابان شهرآرا مستقر کرده بود، شهید کلاهدوز هم با آقاى محمد منتظرى آن‏جا بودند. سازمان مجاهدین انقلاب اسلامى هم در حال تشکیل بود، جلساتى داشتند که ما هم بعضى اوقات در این جلسات شرکت مى‏‌کردیم.

سه نفر از طرف گروه‏‌هایى که عملیات مسلحانه داشتند می‌آمدند و در این جلسات شرکت می‌کردند. شهید محمد منتظرى به‌همراه آقاى شهید یوسف کلاهدوز و آقاى محمد کاظم بجنوردى از طرف گروهی که درساختمان گذرنامه بودند می‌آمدند. از طرف ما هم بنده بودم، آقاى جواد منصورى و آقاى عباس دوزدوزانى شرکت می‌کردیم. از طرف سپاه سلطنت‌‏آباد هم آقاى رفیق‏دوست، آقاى بشارتى و بعضى اوقات آقاى دانش منفرد مى‌‏آمدند، بعضى وقت‏‌ها هم شخص دیگرى را مى‌‏فرستادند، ولى آقاى بشارتى و آقاى رفیق‏دوست پای ثابت جلسات بودند. از طرف مجاهدین انقلاب هم آقاى محسن رضایى، آقاى الویرى و آقاى فروتن می‌آمدند که بعضى وقت‏ها آقاى محسن رضایى و آقاى الویرى نمى‌آمدند و فرد دیگرى جاى ایشان مى‌‏آمد. شهید محمد منتظری بعد از چند وقت، بیشتر در کارهاى سیاسى فعال شد و اداره ساختمان گذرنامه را هم به ما تحویل داد. چون نیرو براى اداره آن‏جا نداشتند و بجز چند نفر از برادرانى که از گارد آورده بودند افراد جدیدی را جذب نکرده بودند. اما افراد زیادى در اختیارداشتیم. لذا اداره ساختمان گذرنامه را به ما واگذارکردند که ما اسلحه‏‌ها را آوردیم و بعد از چند وقت هم، ساختمان گذرنامه را تحویل دادیم.

این جلسات مقدماتی چقدر طول کشید؟

تقریباً یک ماهى این جلسات ادامه داشت تا این‏که آیین‌‏نامه سپاه پاسداران آماده شد. در این آیین‏‌نامه طرحی ریخته شد که تشکیلات سپاه دارای شوراى فرماندهى، متشکل از یک فرمانده کل، یک فرمانده عملیات، یک مسئول تدارکات، یک مسئول روابط عمومى، یک مسئول اطلاعات و یک مسئول آموزش باشد. بعد آمدند سازماندهى کردند و قرار شد افراد با توجه به تجارب‌شان در این موقعیت‌ها گمارده شوند. پس از آن آمدند وسابقه زندگی افراد را سؤال کردند. چون بنده تجربه‏‌ام از نظر نظامى از دیگران بیشتربود، من را به‌عنوان فرمانده عملیات انتخاب کردند و برای باقی پست‌ها هم افرادی را انتخاب و منصوب کردند. مثلاً آقاى رفیق‏دوست مسئول تدارکات شدند، آقاى جواد منصورى فرماندهى کل، آقاى فروتن روابط عمومى، آقاى بشارتى اطلاعات و آقاى کلاهدوز هم آموزش.اساسنامه که تدوین شد، شوراى انقلاب به ریاست شهید بهشتى حکمى را براى ما شش نفر به‌مدت 6 ماه صادر کردند. 6 ماه این جریان ادامه داشت وما به فعالیت خود ادامه دادیم. پس از انتقال به محل اصلى سپاه، مرکز جمشیدیه هم شد بخش خواهران و آن‏جا را تحویل دادیم و آمدیم به مرکز سلطنت‏‌آباد- پاسداران فعلى- و دیگر سپاه‏‌ها در یکدیگر ادغام شد و تبدیل به یک سپاه واحد شد.بنابراین دفترها یکى شد و دیگر آن سیستم سابق به‌هم خورد. آقاى محمد منتظرى کنار کشید و مجاهدین انقلاب هم که جا و مکان خاصى نداشتند، آمدند در ترکیب سپاه تازه تأسیس و هرکدام گوشه‌ای را گرفتند ومشغول به کار شدند. بدین نحو سپاه رسماً کار خود را آغاز کرد، حقوقى هم برای اعضای آن در نظر گرفتند و لباس و آرم‏شان هم مشخص شد.

منبع:‌ ایران‌آنلاین

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
اخبار از پلیکان

دیدگاه تان را بنویسید

اخبار روز سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    خواندنی ها