کد خبر: 223481
|
۱۳۹۷/۰۵/۱۱ ۱۶:۵۰:۰۰
| |

بازگشت به مردم یا ایستادن بر لبه تیغ

به جای خط و نشان کشیدن‌های رسانه‌ایِ سیاستمداران، می‌توان بازگشت به مردم و سیاستِ مردمی را در دستور کار قرار داد و این مهم محقق نمی‌شود مگر آنکه، نوعی از دموکراسی رادیکال از سوی مردم و البته تصمیم‌سازانی دنبال شود که خود را دلسوز کشور و مردم و پابرهنگان و فرودستان می‌دانند.

بازگشت به مردم یا ایستادن بر لبه تیغ
کد خبر: 223481
|
۱۳۹۷/۰۵/۱۱ ۱۶:۵۰:۰۰

اعتمادآنلاین| روح‌الله سپندارند- سیاست‌ورزی این روزهای کشور، مثل راه رفتن بر لبه تیغ است؛ و دو سوی این لبه به گونه‌ای ترسیم شده تا هر تصمیمی که گرفته شود این زمزمه را بر زبان جاری کند که «از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود». آن سوی ماجرا، زیاده‌خواهی‌های غرب است و این سوی، ناکارآمدی‌های مدیریتی و فساد اقتصادی و نابرابری‌هایی که به نظر می‌رسد خطرناک‌تر از زیاده‌خواهی‌های دستان بزرگ نظام سلطه باشد؛ دست‌کم برای این روزهای کشور که اینگونه است.

مهم نیست که چه کسی اول گفت: «هیچ‌وقت ما را تهدید نکن» مهم این است که تهدیدها بیش از آنکه بلای جان سیاست‌مداران باشد، نان و جان مردم را به خطر می‌اندازد؛ مردمی که در هر گوشه‌ای از دنیا،‌ همواره به نام‌شان جنگ‌ها و صلح‌هایی بر پا شده است، بی‌آنکه کسی از آن‌ها پرسیده باشد آیا انتخاب شما جنگ است یا صلح؟ مردمی که اگر گلوله و جنگی هم نباشد باز همان مردمند «نگران، گرسنه، شوربخت، که با وجود آن رویا، هنوز امروز محتاج کفی نان هستند.»

حالا چنین مردمی بر لبه تیغ سیاست‌ورزیِ سیاست‌مداران ایستاده‌اند؛ دو سوی ماجرا هر دو دلهره‌آور است اما کسی حواسش نیست که نفس ایستادن بر لبه تیغ، برای پابرهنگان دردآور است و پوست پای آنان را می‌شکافد و رنجی مضاعف را تحمیل می‌کند. اگر کفش‌های سخت سیاست‌، تیزی لبه‌های حساس کنونی را حس نمی‌کند، دلیلش نادیده گرفتن مردم در شرایط امروز است.

در چنین وضعیتی آیا می‌توان راه‌حلی ارائه کرد؟ پاسخ این سوال را نمی‌توان در ترازوی قطعیت‌هایی گذاشت که معادلات منطقی را حل و فصل می‌کند؛ چه کسی است که نداند هر گونه تغییری در هر گوشه از جهان،‌ دیگر امری مستقل از تحولات و خرده‌روایت‌های سیاست و کلان‌روایت‌های قدرت‌های بزرگ نیست. اما در مقام آخرین راه -که می‌توانست و باید نخستین راه سیاست‌ورزی به شمار می‌رفت- می‌توان بازگشت به مردم را به عنوان راه‌حل ارائه کرد. این بازگشت به مردم می‌تواند فارغ از آن باشد که فلان قدرت بیرونی، کشور را تهدید کند یا وعده مذاکره بدون قید و شرط بدهد.

تکنوکرات‌ها عموما به دنبال تهی کردن سیاست از وجه عمومی آن هستند و از این منظر مردم جایی در سیاست‌گذاری‌ها و اجرای آن‌ها ندارند؛ مگر آنکه در بزنگاه‌های انتخاباتی و رقابت‌های سیاسی بتوان از آن بهره جست. در چنین وضعیتی روی کار آمدن تکنوکرات‌ها وقتی هم‌زمان با فساد ساختاری اقتصادی باشد، می‌تواند عرصه مبارزه با فساد را تنها به نهادهای حاکمیتی واگذار کند که از این منظر، بحران‌های بیرونی سیستم، نظیر تحریم‌های خارجی، فشارهای سیاسی و نظامی بر یک کشور و مشکلات روز‌افزون اقتصادی، موجب می‌شود نظارت مردم به حاشیه رود و اولویت‌های دیگری جای آن را بگیرد. در این شرایط حتی شوک‌هایی مثل سقوط ارزش پول ملی هم می‌تواند ناکارآمدی‌ سیاست‌های اقتصادی را به حاشیه ببرد چرا که بحرانی مثل نرخ سکه و دلار همه را به خود مشغول می‌کند.

در این وضعیت باید دید پروبلماتیک ساحت سیاسی ایران چیست؟ آیا می‌توان از سیاست‌ورزی مردمی در قالب نوعی از دموکراسی صحبت کرد که تنها به قاب دموکراسی با تعابیر خاص محدود نشود؟ و از این منظر آیا سیاست واقعی در غیاب هر گونه بنیان حاکمیتی ممکن می‌شود؟

برای پاسخ به این پرسش‌ها باید مرزهای تعاریف دموکراسی را مشخص کرد تا از رهگذر آن، به این دریافت از سیاست‌ورزی رسید که کدام رویکرد می‌تواند مردم را به ساحل آرامش برساند؛ نه آنکه تنها به چشم رویکردهای موقتی در قالب عبور از بحران به آن نگاه کرد.

در چنین وضعیتی سخن گفتن از بازگشت به مردم در فرم‌های دموکراتیک، زمانی راه به خطا می‌برد که دموکراسی مرسوم در دنیا را تنها گزینه ممکن تلقی کنیم و در دوگانه‌های آن از نظام ریاستی به پارلمانی یا دیگر صورت‌های تلفیقی آن سیر و سیاحت داشته باشیم.

اما آنچه می‌تواند در بازتولید مفهوم سیاستِ مردمی، نقش اصلی را بازی کند، آن نوعی از دموکراسی است که نه در معنای هویت‌های همسان و تصمیم‌های یکسان، بلکه در مقام به رسمیت‌شناختن ناهمسانی‌ها و تفاوت‌ها، نظام سیاسی را شکل دهد. در این رویکرد، مردم دیگر یک واحدِ یک دست، یک‌صدا و همسان نیستند، و تحقق سیاست‌ورزی در چنین چارچوبی دیگر دموکراسی را به یک توافق جمعی تقلیل نمی‌دهد.

با این حال برای تحقق چنین نوعی از دموکراسی، چه می‌توان کرد؟ به نظر می‌رسد اگر قلمرو سیاست از وضعیت ثانوی در رویکردهای مردم‌محور خارج، و به زیربنای تصمیم‌گیری تبدیل شود، می‌توان بخشی از تحقق آن را نوید داد. اما چنین تغییری در زیربنا و روبنا در مخاطره این قرار دارد که به ورطه دموکراسی موهوم فعلی در دنیا افتد و در نهایت فراموشی مردم منجر شود؛ از این منظر نباید و نمی‌توان از اقتصاد سیاسی در چنین رویکردی غافل شد؛ تا نه تنها زیربنا بودن اقتصاد نادیده گرفته نشود، بلکه در کنار آن، نقش بی‌بدیل سیاست در این زیربنا هم به درستی درک شود.

طرفه آنکه، به جای خط و نشان کشیدن‌های رسانه‌ایِ سیاستمداران، می‌توان بازگشت به مردم و سیاستِ مردمی را در دستور کار قرار داد و این مهم محقق نمی‌شود مگر آنکه، نوعی از دموکراسی رادیکال از سوی مردم و البته تصمیم‌سازانی دنبال شود که خود را دلسوز کشور و مردم و پابرهنگان و فرودستان می‌دانند.

در غیر این صورت هیچ قفلی بر هیچ دری گشوده نمی‌شود و گشایشی در کار نخواهد بود تا لبه تیغ سیاست، تنها پای کسانی را بخراشد که سیاست‌مداران به نام آن‌ها، کام خود را شیرین می‌کنند: پابرهنگان.

اگر نگران روزگار دوزخی پابرهنگان هستیم باید از شعارها و چرخاندن بی‌هدف کلیدها دست برداریم؛ «...و ما حالا داشتیم از کنار قبرستان رد می‌شدیم. می‌ دانستم که پدرم دارد قبرستان را توی تاریکی نگاه می‌کند و می‌دانستم پدرم نیز مثل من به فکر کلیدهاست.»

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
اخبار از پلیکان

دیدگاه تان را بنویسید

اخبار روز سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    خواندنی ها