اعتمادآنلاین- امیر محبیان، کارشناس و تحلیلگر اصولگرایی است که منصفانه رویدادهای جریان فکری خود را تحلیل و نقد میکند. او این روزها کمتر وارد مناسبات عملیاتی و اجرایی اصولگرایان میشود. شاید دلیل این کنارهگیریاش نقدهایی باشد که به جبهه تازه متولد شده جریان اصولگرا دارد. جبهه مردمی نیروهای انقلاب که با هیاهوی بسیار و تبلیغات رسانهای شدید خود را به عرصه سیاسی کشور معرفی کرد و حالا میکوشد یگانه محور اصولگرایان در جریان انتخابات 96 باشد. محبیان اما به این جبهه نقد دارد و معتقد است هنوز بنمایههای فکری و اعتقادی این جریان جدید روشن نشده تا بتوان آن را دقیق و موشکافانه ارزیابی کرد. او در نقد رفتارهای سیاسی جبهه مردمی نیروهای انقلاب میگوید: «انتظار همگان آن بود که بعد از تضعیف جامعتین در هنگامه دوم خرداد 76 و پس از آن جوشش جریانهای نوپدید اصولگرا که برای خود شأن بیشتری در سیاستگذاری جناح قایل بودند و البته نتایج مطلوبی هم به دنبال نداشتند؛ جامعتین یعنی جامعه روحانیت و جامعه مدرسین به بازسازی و احیای محوریت خود بپردازند؛ اما ظاهرا این کار مهم به انجام نرسید و با وجود تلاشهای اولیه مکانیسم جامعتین خود را به
جایگزینی به نام جبهه مردمی داده است.» محبیان در گفتوگویی با «اعتماد» دلایل خود برای طرح نقدهایش را برمیشمارد.
آیا جبهه مردمی نیروهای انقلاب سازوکاری درون ائتلاف اصولگرایی است یا به عکس؟ آیا جبهه مردمی نیروهای انقلاباسلامی موازی با ائتلاف اصولگرایی فعالیت خواهد داشت؟
جبهه مردمی برحسب اظهارات موسسانش اصولگرا بوده و قصد دارد چتری فراگیر را بر سر جریان اصولگرایی ایجاد کند؛ هرچند هنوز در مورد مبانی نظری، انگیزهها و نیز ظرفیتهایی که قرار است این جریان فعال سازد، فراتر از سخنان کلی بعضی از موسسانش چیزی ندیدهایم. به این دلیل نه میتوان قضاوت دقیق ایجابی کرد و نه سلبی. از این رو منتظر هستیم که از این گروه فراتر از رویکردهای انتخاباتی، بحثها و نظرات جدیتری را که ضرورت وجود و بقای این جبهه را مشخص میکند، شاهد باشیم. البته شخصا اکثر موسسان این جبهه را میشناسم و دلیلی ندارم در اصولگرا بودن و حتی نیتخیر آنها تردید کنم اما برای تایید کارآمد بودن سازوکار پیشنهاد شده توسط آنان، نیازمند دلایل عقلانی و عینی متقنتر و جدیتری هستم. به عبارت روشنتر، آنها باید مشخص کنند که در بازار سیاست ایران، چه امر متمایزی را عرضه داشتهاند که به اصولگرایان برای جذب شدن آنان انگیزه میدهد.
شما چه کارکردها و نقدهایی برای جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی قایل هستید؟
به مناسبت سوال دوم شما، پاسخ اجمالیام به پرسش نخست شما را تفصیل بیشتری میدهم. هر تشکیلاتی که پا به عرصه سیاسی میگذارد باید مشخص سازد که قرار است چه خلئی را پر کند؛ بعضی از تشکلها اقشار خاصی از جامعه را هدف میگیرند؛ مثلا زنان یا جوانان یا بعضی از احزاب اقشار خاصی را هدف تبلیغات خود قرار میدهند مانند احزاب مارکسیستی که کارگران یا گروه خاصی از روشنفکران با ایدههای سوسیالیستی را جذب میکنند. حتی بعضی احزاب رویکرد خاصی را دنبال میکنند و قصد دارند در حوزه خاصی پیشگام باشند مثلا تلاش برای گسترش ایده معینی مثل فمینیسم یا... پس اول یک حزب باید از خود بپرسد که در مارکت سیاسی چه ماموریتی را برای خود تعیین کرده است زیرا در غیراین صورت نمیتواند هدفگذاری درستی را به انجام رساند. جبهه مردمی در آستانه انتخابات قدم به عرصه سیاست گذاشت؛ طبعا هدفی انتخاباتی دارد ولو موسسانش منکر این امر باشند؛ این اشکالی هم ندارد زیرا یکی از مهمترین کارکردهای حزب در انتخابات خود را نشان میدهد. پس قرار است از بطن جبهه مردمی ما یک کاندیدای نهایی برای ریاستجمهوری داشته باشیم. این هم اشکالی ندارد اما طبیعی است که ظهور این سازوکار به
مثابه سازوکار آلترناتیو و جایگزین، یک معنای مقدماتی را به ذهن متبادر میکند و مفروض گمشده ما است و آن اینکه در نتیجه باید بپذیریم که سازوکار اولیه برای تعیین کاندیدای نهایی درون اصولگرایان از دور خارج شده است. میدانیم که جامعتین هسته مرکزی جریان اصولگرایی تلقی میشود؛ انتظار همگان آن بود که بعد از تضعیف جامعتین در هنگامه دوم خرداد 76 و پس از آن جوشش جریانهای نوپدید اصولگرا که برای خود شأن بیشتری در سیاستگذاری جناح قایل بودند و البته نتایج مطلوبی هم به دنبال نداشتند؛ جامعتین یعنی جامعه روحانیت و جامعه مدرسین به بازسازی و احیای محوریت خود بپردازند؛ اما ظاهرا این کار مهم به انجام نرسید و با وجود تلاشهای اولیه مکانیسم جامعتین خود را به جایگزینی به نام جبهه مردمی داده است. نقد در مورد این جایگزینی و تبعات مترتب برآن را به آینده واگذار میکنم ولی انتقال از هسته هادی جامعتین به جبهه مردمی فارغ از عواقب آن میتواند یک دستاورد مثبت و یک هشدار به همراه داشته باشد. دستاورد آن است که جریان اصولگرا به سمت رویکردهای سیاستگذاری از پایین رفته یا به عبارتی قصد دارد ساختار خود را در فرآیند دموکراتیک بازسازی کند؛ اما
هشدار آن است که به حاشیه راندن هسته تولید فکر سیاسی- مذهبی ممکن است تبعاتی داشته باشد که یکی از آنها تشدید رفتارهای عرفیگرایانه در بین اصولگرایان است. ضمن آنکه اگر دموکراتیکسازی جریان اصولگرا اگر در قالب ساختار دقیق حزبی صورت نگیرد خطر غلبه گرایشهای پوپولیستی بسیارزیاد است.
مشکل اساسی ما اصولگرایان این است که بدون آسیبشناسی از علل شکستها یا حتی پیروزیهایی که بعدا از کنترل خارج شد؛ تلاش میشود نسخه جدیدی ارایه شود؛ از همین رو شاهدیم که اشتباهات تکرار میشود.
بنابراین جبهه مردمی هنوز هدفگذاری خود در بازار سیاسی را دقیقا مشخص نکرده است، از همین رو میبینیم پس از یک حضور اولیه شورانگیز سریعا سوخت فعالیت سیاسی تمام شده و به کمای سکوت میرود. به گمانم دوستان جبهه مردمی حالا که کاری را شروع کردهاند، به صورت اورژانسی مبانی تئوریک و هدفگذاریهای خود را تعیین کرده و به انجام پارهای تحرکات تشکیلاتی بسنده نکنند زیرا هر تشکیلاتی برای حرکت نیاز به سوخت تئوریک و هدف و برنامهها و حتی شعارهای برآمده از آن دارد که البته تمامی باید مبتنی بر برداشت دقیقی از عملکرد گذشته و آسیبشناسی آن و ارایه تصویری درست و راست نما از وضع حال باشد.
شما آینده ائتلاف اصولگرایی را با وجود سازوکارهایی که امروز در آن وجود دارد، چطور پیشبینی میکنید؟
اصولگرایی دارای ظرفیتی بسیار قدرتمند در عرصه سیاسی ایران بوده و هست اما در حوزه پذیرفتگی اجتماعی (SOCIAL ACCEPTABILITY) اگر خوشبینانه بنگریم، دچار سرعت منفی است. ظهور احمدینژاد را هم نمیتوان استثنا شمرد، به گمانم ظهوراحمدینژاد و موفقیت او پدیدهای بود که آن را میتوانیم تقویت اتفاقی بدانیم. یعنی یک پاسخ که بدون نقشه و برنامه پیشینی اتفاق افتاد و جریان اصولگرا نمیتواند ظهورش را محصول برنامهریزی خود بداند.
به عنوان یک اصولگرا دو دهه است که بر ضرورت تغییر دادن طرحهای ذهنی موجود و حتی ایجاد مدلهای ذهنی نو در مواجهه با اطلاعات و تحولات نوین تاکید میکنم اما به صورت برنامهریزی شده و فرآیندی چنین اتفاقی نیفتاده است.
واقعیت آن است که به مرور، صحنه جریان اصولگرایی به جای آنکه محل نمود یافتن عقلانیت و دیدگاههای مبتنی بر کارآمدی باشد؛ محل تخلیه هیجانی شده است. بسیاری از تمایلات و خواستههای سرکوفته با ادبیات غیرفاخر و به صورت تهاجمی ناگهان خود را به صحنه سیاسی تحمیل میکند و بدنه اساسا عقلگرای اصولگرا به انفعال میرود.
اما نگاه به ظرفیتهای جریان اصولگرا ما را امیدوار میکند؛ اصولگرایی باید سطح انطباق خود با انتظارات جامعه از آنها را بالا ببرد. این سازگاری اجتماعی موجب تعدیل رفتارها شده و از شکاف میان جریان و مطالبات و انتظار بدنه اجتماعی کاسته و میان ادبیات مردمی و اصولگرایانه نزدیکی ایجاد میکند. نقد من به اصلاحطلبان آن است که به قیمت حداکثرسازی این انطباق اجتماعی عملا وظیفه راهبرانه و اصول هویتی خود را فروگذاشتهاند و نقد من به اصولگرایان این است که برای حفظ اصول اساسا انطباق با اجتماع را در سیاستهای خود محذوف گرفته یا همان آرمانهای بدنه هوادار آنهم در رادیکالترین شکل را به جامعه تسری میدهند؛ به همین دلیل آستانه انطباق اجتماعی و پذیرفتگی اجتماعی خود را شدیدا پایین میآورند.
با وجود فعالیتهای جبهه مردمی نیروهای انقلاب تکلیف سازوکار پیشین اصولگرایان برای وحدت چیست؟ آیا احزاب همچنان نامزدهای حزبی خود را به ائتلاف اصولگرایان معرفی میکنند؟ یا با آمدن سازوکار جدید شیوه پیشین دیگر حذف شده است؟
رویکرد موجود جبهه مردمی فعلا یک هسته پارادوکسیکال درون خود دارد که احتمالا زمانی سر باز میکند. این هسته آنجاست که از یک سو سامان مرکزی این جبهه به ناگهان از یک فضای ناشناخته با مکانیزمی ناشناخته انتخاب شده و به صحنه سیاسی پرتاب میشود و حمایت گسترده چهرههای سیاسی مطرح با گرایشهای مختلف را که در حالت طبیعی با هم سریک میز نمینشینند؛ جلب میکند و مشخص نمیشود این فرزند نه ماه تکامل خود را در کدامین رحم داشته است و طی کدام فرآیند تعاملی حمایتها را جلب کرده است که قبلا در جلب حمایتها از هسته مشروع جامعتین ناتوان بود؟ اما این روند نامشخص با هویت نامعلوم یا نا آشکار اجتماعی به ناگهان قصد دارد تمامی بدنه تشکیلاتی خود را به صورت دموکراتیک و بلکه پوپولیستی جذب کرده و سامان دهد؟ این همان هسته پارادوکسیکال یا تناقض درونی در رفتار است. البته این سخنان من با هدف تعمیق و تصحیح رفتار جبهه برای موفقیت ابراز میشود زیرا تاکید کردم بخش اعظم چهرههای موسس آن را از نزدیک میشناسم و بدون قضاوت در مورد تواناییها، آنها را افراد خوشنیت و با سابقه مثبت اجتماعی میدانم و آرزوی موفقیتشان را دارم. به هر حال چون فکر میکنم نزد
خداوند متعال ما نه فقط به دلیل گفتهها بلکه به دلیل بعضی ناگفتهها هم مواخذه میشویم؛ تکلیف میدانم با صراحت غیرمخل نکات را بیان کنم.
اما هنوز نظر من آن است که راهکار و سازمان اصولگرایی باید محصول نقد عالمانه و دقیق و بلکه سخت درونی باشد؛ نه تکرار رفتارهایی که امید و آرزوی اصابت به هدف را داشته باشد. نباید فراموش کنیم حکمرانی کاری سخت و حساس است و صحنه آن را نباید به کارگاه یادگیری مبتنی بر آزمایش و خطا تبدیل کنیم؛ به ویژه کشوری چون ایران که داعیه و آرمانهای بزرگی در سر دارد.
آیا شما سازوکار وحدت اصولگرایان را تایید میکنید یا انتقاداتی به آن دارید؟
من از همگرایی اصولگرایان دفاع میکنم و آن را ضرورت میدانم. این ضرورت نه فقط برای خود اصولگرایان بلکه برای کشور و حتی اصلاحطلبان هم مفید است. وحدت برای کشور خوب است ولی معلوم نیست برای جریانات سیاسی ممکن باشد؛ اما باید همگرایی راتشویق کنیم. انتقادات را نیز برای بهبود امور گفته و در آینده نیز باید گفت.
دیدگاه تان را بنویسید