سپنتا ؛ باید ها و نباید ها
من شخصا در زندگی هیچوقت یک زرتشتی را از نزدیک ندیدهام. اگر هم دیدهام حتما بخاطر پیشفرضهای ذهنی او را نیز همکیش اثنیعشری خود پنداشتهام. این روزها حواشی عجیبی درباره اعمال محدودیت برای اقلیتهای مذهبی کشور و مشخصا پیروان زرتشت و محروم کردن آنها از حضور در نهادهای مدنی و مردم سالار مانند شورای شهر به گوش میرسد.
در کودکی همیشه از این که اقلیتی از هماستانیهایم اهل تسنن هستند و در شهرستانی دورتر از ما زندگی میکنند هیجان داشتم. علاقهام به این که روزی مرا به آنجا ببرند تا اهل تسنن را با آن لباسهای بلند و دستمالها و عمامههای رنگارنگ ببینم بیش از حد بود. در آن سن همیشه فکر میکردم سنیها مردمانی هستند که پوشش و گویش و کاروکاسبیشان سوای سایر مردم استان است. اولینبار که یک هماستانی اهل تسنن را دیدم در تنها رسانه در دسترس آن موقع یعنی همان تلویزیون سیاه و سفید گوشه اتاق بود.
در انتظار شروع برنامه کودک نشسته بودم که مجری شبکه تازهتاسیس محلی که لابد آن هم از اولین گزارشهایش از این دست بود اعلام کرد در شهرستان سنینشین استانمان حضور دارد، همانجایی که من همیشه آرزوی رفتن به آن را داشتم و گفت آمده تا با برادران اهل تسنن به مناسبتی که یادم نیست شاید هفته وحدت بود یا نه، مصاحبهای انجام دهد.
میخکوب، منتظر دیدن اولین هماستانی سنی بودم و دیگر برنامههای کودکانه برایم اهمیت نداشت. برنامه آدمبزرگها حالا مهمتر شده بود. گزارشگر میکروفون خود را برد در مزرعهای و با پیرمردی شروع کرد به صحبت.
با دیدن پیرمرد درک برنامه آدمبزرگها برایم از همیشه سختتر شد. پیرمرد یک بیل داشت مثل همانی که پدربزرگم با خود به مزرعه میبرد، حتی لهجه محلیاش از پدر بزرگ من هم غلیظتر بود و همان لباسی را پوشیده بود که عرف پوشش هر روستایی در آن اطراف بود. نه خبری از لباسهای عجیب و غریب و غیره بود نه پیرمرد به زبان دیگری صحبت میکرد. او حرفهای سوای سایر مردم نداشت و همانطور مشغول کشاورزی و کاشت بود که باقی مردمی که قبلا دیده بودم به آن مشغول بودند.
مصاحبهشوندههای بعدی هم تفاوت چندانی با پیرمرد نمیکردند. محتوای گزارش همان کلیشههایی بود که گزارشگر باید ضبط میکرد و ظاهرش که بیشتر مورد توجه من بود همچنان مردمان عادی بودند که به تصویر کشیده میشد.
شکستن کلیشههای ذهنیام راجع به اقلیتهای مذهبی، آن هم اینگونه که برای من در کودکی اتفاق افتاد یکبار برای همیشه تکلیف برخورد و ارتباطم را با این اقلیتها بدون نیاز به آموزگاری در این زمینه روشن کرد. نه اینکه آموزگاری لازم نباشد تا به آدم بیاموزد هموطن (این واژه کوتاه و عمیق که سرشار از پیوند و اشتراک آدمیان با هم است) یعنی چه و اگر هموطن دین و مذهبی دیگر داشت روشن کند هموطنیاش و حقوق آن باید پابرجا و محترم بماند.
همواره در جوامع مختلف نیاز به یاد گرفتن و یاد دادن شیوه زیستن مسالمتآمیز پیروان ادیان کنار یکدیگر وجود دارد که این مهم هم از راههای مرسوم و رسمی آموزش و هم با بهرهگیری از نصایح وحدتآفرین علما و خطبای مذاهب موجود در آن جامعه امکانپذیر است.
همه تفرقههایی که به دنبال آن شکستها و تخریبها، جنگها و برادرکشیها از راه میرسد شاید ریشه در بیتوجهی به چنین آموزشهایی باشد که بیتوجهی به آن به حرکت معکوس بزرگان فرق مختلف یک جامعه در مسیر صلح و وحدت و احترام به حقوق شهروندی انسانها منجر میشود.
نمونه عینی این عقبگرد تمدنی، آتشی است که در کشور میانمار خرمن وحدت میسوزاند و میگویند جان صدها مسلمان را تا اینجا گرفته و هزاران هزار از آنها را آواره کرده است. تنها جهل عالمی بودایی که به نام دین خود، مسلمانان هموطنش را مانع کسب و غاصب شغلهای کشور خواند کافی بود تا جماعتی جاهل به مسیر قتل و نسلکشی و تجاوز کشانده شوند و به این روش مسلمانان را از کشورشان بیرون کنند.
شوربختانه در کشور ما هم از این دست افراد که خود را برتر از سایر مردم میدانند و با سعی جاهلانه بذر تفرقه دینی میکارند تا طوفان تباهی درو کنند کم نیستند. دیدهام که میگویم. سن و سال برخی از آنها از سه برابر عمر کنونی من هم بیشتر است تا آنجا که حس احترام به سن و سال آنها ممکن است انسان را به شک بیاندازد که نکند آنها که دنیا دیدهتر هستند در تبعیض و محروم کردن اقلیتها خیری دیده اند که جماعت را به خود برتربینی و زیر پا گذاشتن حقوق قانونی اقلیتها تشویق میکنند.
اما خوشبختانه ایران ملتی کمنظیر دارد، مردمانی که نهتنها اقلیتهای هموطن خود را عزیز میدارند بلکه پذیرای چندین میلیون اتباع جنگزده کشورهای منطقه هم شدهاند آن هم با توجه به شرایط بد اقتصادی این روزها. برای درک بهتر این موضوع باید به یاد آورد در همین چند سال اخیر شاهد بودیم چگونه برخی از کشورهای اروپایی از پذیرش چندهزار مهاجر جنگزده دادشان در آمده بود و حتی تعدادی از این کشورها برای اینکه زیر بار پذیرش مهاجر بیشتر نروند حاضر شدند از اتحادیه اروپایی جدا شوند.
در ایران، کشوری که شرح خوبی مردمانش پایانناپذیر است، اندک زمانی است که برخی کاغذبازیها میان مسوولین و نهادهای مختلف کشور نهایتا به تعلیق سپنتا نیکنام، عضو منتخب شورای شهر یزد منجر شده است.
رای دهندگان به آقای نیکنام را نزدیک به بیست و دو هزار نفر اعلام کرده اند و دلیل تعلیقش را تنها شکایت یک نفر به دیوان عدالت اداری. میگویند فردی بازنده در انتخابات شورای شهر یزد شکایت کرده که سپنتای پیروز، زرتشتی است و فردی هم برای خود تفسیر کرده که بزرگی گفته صلاحیت اقلیتهای مذهبی را تایید نکنید. دیوان عدالت اداری هم که پیش از این کمتر پیش آمده بود به دلیل قضاوت در امور تخصصی، مردم عدالتش را زیر سوال ببرند حکم داده سپنتا را تعلیق کنند تا تصمیم قطعی بگیرد.
اما همین چند روز درنگ دیوان عدالت اداری برای تایید عضویت سپنتا هم کافی بود تا واکنش ملت به آن برانگیخته شود. از مردم همیشه در صحنه دنیای مجازی بگیرید که سر شوخی را با بازنده و حامیان تبعیض باز کردند تا پژواک جدی ناراحتی ملت که از تریبونهای مجلس شورای اسلامی شنیده شد. نمایندگان اقلیت و اکثریت از هر نوع سیاسی و مذهبی به رئیس مجلس نامه نوشتند که حواسش به سپنتا باشد و رئیس مجلس هم گفت اگر موضوع حل نشد با سران دیگر قوای کشور مینشیند و دربارهاش تصمیم میگیرد. از آن طرف اعضای شوراهای اسلامی شهرهای مختلف از جمله محسن هاشمی، رئیس شورای شهر تهران و غلامعلی سفید، رئیس شورای شهر یزد به حمایت از سپنتا نیکنام سخنها گفتند. از صحبتهای دومی فیلمی با این مضمون بود که تعلیق نیکنام را که چهار سال قبل از آن بدون وجود موضوعی خلاف شرع عضو شورای شهر یزد بوده قبول ندارد و در صورت قطعی شدن حکم تعلیق مجری آن نخواهد بود و بعد از آن از ریاست شورای شهر یزد کنار میرود. آقای سفید در آن فیلم درباره محروم کردن سپنتا نیکنام از نشستن روی صندلی شورایی که برای آن پشتوانهای به بزرگی بیستودوهزار رای دارد گفته بود این امر با آنچه او از
آزادی و دینداری میفهمد سازگار نیست.
حجم واکنشها در حمایت از نیکنام و همچنین سکوت تئورسینهای یک جریان سیاسی خاص که خوشبختانه و بر خلاف عادت معمول سپنتا را در دستور کار اتاق جنگ رسانههای خود قرار ندادند و برایش تئوری توطئه نساختند میتواند ما را امیدوار کند که مشکل سپنتا حل میشود.
صحبت راجع به هر آسیب اجتماعی و کاستی فرهنگی ممکن است خوشایند عدهای نباشد. مطرح شدن موضوع تبعیض علیه اقلیتهای مذهبی هم شاید از همین جنس باشد اما فارغ از رأیی که ممکن است دیوان عدالت اداری برای سپنتا بدهد بهنظر میرسد داستان او ضرورت صحبت راجع به این موضوع را ایجاد کرده و جامعه ایران در آستانه چهل ساله شدن انقلاب اسلامی آمادگی دارد تا با رسیدگی عمیقتر به موضوعاتی از این دست برای ایجاد یک اتحاد داخلی عمیقتر و بهرمندی از مواهب آن اقدام کند. مطمئن هستم هنوز هم کودکانی در انتظار شروع برنامه خود هستند، کودکانی که ممکن است شنیدن بحث آدمبزرگها در نکوهش تبعیض قومی و مذهبی برایشان مفید باشد. هر چه باشد نگرش آنها نگرش حاکم بر ایران فردا خواهد بود.
دیدگاه تان را بنویسید