نگاهی به «الیور توئیست»
الیور توئیست، یکی از نمونههای موفقی است که نیکبختانه از کنار هم قرارگرفتن هنرمندان حرفهای تئاتر نظیر نوید محمدزاده، سعید چنگیزیان، هوتن شکیبا، داریوش موفق، امیرکاوه آهنینجان و آتیلا پسیانى و حتى خانم افشار که بهرغم سابقه کم عملکرد درخشانی داشته شکل گرفته است.
نخستین نکتهای که برایم جلوه کرد، گارد مخاطبان نسبت به تئاتر کلاسیک یا شبه اپرا بود که امروزه در محافلی به آن تئاتر لاکچری میگویند. مطلع بودم که سالها است در ایران اپرای قابل توجهی اجرا نمیشود. چنان که پس از خانمها ثمر، عافیتپور و باغچهبان، دکتر آریانپور همیشه پرچمدار این شاخه مهم هنری در کشور بوده که گاهی حتی با پخش فیلم اپرا در بین محافل علاقمند، این هنر را در ایران زنده نگه داشتهاند. موانع و محدودیتهای فراوان اجرای اپرا، به دلیل گران بودن این صنعت به سبب نیاز آن به لباس، دکور و آکسسوار پرهزینه و گروه موسیقی شامل نوازندگان و خوانندگان حرفهای و پرجمعیت به عنوان هنرمند متخصص با دستمزدهای نسبتا بالا است. بنابراین، مخاطب و تماشاگر چنین نمایشی با آگاهی از ارزش مادی و غیرمادی اثر، حاضر به پرداخت هزینه تماشای آن بوده و با طیب خاطر و رضایت تمام قیمت بلیط ورود به سالن اجرا را میپردازد.
نمایشها، با حضور و نفوذ هر چه بیشتر سینما و تصویر و علاقه مردم به حرکت، دستخوش تغییرات فراوانی در سراسر دنیا شدهاند و دیگر مانند نمایشهای مثلا 50 سال پیش اجرا نمیشوند. امروزه، موسیقی در کنار تصویر و حتی حرکتهای بیشتر وارد نمایش شده تا برای سلیقه مخاطبین امروزی جذابیت افزونتری ایجاد کند. با این توصیف، آن چه در تالار وحدت در حال اجرا است، نه یک تئاتر لاکچری و گرانقیمت بلکه نمایشی کلاسیک میباشد. البته اجرای تئاتر کلاسیک موزیکال نیز مانند نمونههای بینالمللی آن هزینههای نسبتا زیادی را طلب میکند. حال اینکه چرا ما استحقاق تماشای اجرای با کیفیت را نباید داشته باشیم سوالی است که بیپاسخ میماند. اینکه متاسفانه ما به دیدن نمایشهای گوناگون در سالنهای غیراستاندارد، نامرتب و کثیف عادت کردهایم که نه نور و نه صدای مناسبی دارند و نه صحنه با کیفیت، طبیعی است که باعث خروجی کارهای دارای کیفیت مورد قبول نیز نخواهند بود.
هرچند نمیتوان از کارهای خوبی که گهگاه با همین بضاعت کم و با تلاش و هزینه شخصی عوامل و بازیگران دلسوز و صاحب هنر که گویی اوج نجابت حرکت قطار تئاتر کشور را به دندان میکشند، به سادگی گذشت. اولیور توئیست، یکی از نمونههای این گونه نمایشها است که نیکبختانه از کنار هم قرارگرفتن هنرمندان حرفهای تئاتر نظیر نوید محمدزاده، سعید چنگیزیان، هوتن شکیبا، داریوش موفق، امیرکاوه آهنینجان و آتیلا پسیانى و حتى خانم افشار که بهرغم سابقه کم عملکرد درخشانی داشته شکل گرفته است. گروهی که به بهترین شکل و کیفیت نقشها را ایفا نمودهاند.
سعید چنگیزیان، به نحوى نقش بیل ساکس را با تمام حسرتها و آرزوهایش به صورت یک بدجنس ِ مرموز که در دنیایی تاریک زندگی میکند و در عین حال دوست داشتنى هم هست، بازى نموده که صحنه را بیهیچ چون و چرایی از آن خود مىکند، چنان که سنگینى کاراکتر در صحنه حس مىشود.
هوتن شکیبا، با وجود تفاوت سنى زیاد با فاگین، کاراکترى از این نقش خلق کرده که با یک فاگین پیر، ولى تر و فرز که اقتضای دزد بودنش است مواجه میشویم. کاراکتری خشمگین در عین حال مهربان، شجاع ولى ترسو و.... او، این پارادوکسها را با حفظ ریتم بازى و آواز در صحنه به شخصیتی دوستداشتنى الحاق مىکند، شخصیت یک فاگین بوقلمونصفت، که فاگین منفور را به فاگینی شیرین بدل کرده است.
در مورد بچهها، جز ابراز شگفتزدگى چیزى نمىتوان گفت، نظم، هماهنگى و بازىهاى حسى که نشان از چندین ماه تمرین دارد. با تمام این اوصاف، هر انسان هنردوستى حاضر به پرداخت هزینههای لازم براى دیدن و لذت بردن از یک اثر هنرى است.
من معتقدم، وقت، روح و روان ما بسیار پرارزش است. لذا، نباید با روح و ذهن آدم ها به هر شکلی بازى کرد. چرا یک علاقمند به هنر نمایش باید وقت و پولش را صرف دیدن تهوعهاى شبه هنرمندى بکند. البته منظورم از تهوع استعاره است و نه یک کنش ارادی در یک اثر هنرى (چرا که ارادی بودنش بالواقع هنریست) اینکه با دیدن کار به شدت ضعیف برای مخاطب تهوع و سرگیجه ایجاد بشود، ظلم آشکار به بیننده است. متاسفانه، در سفر اخیر به ایران پس از تماشای چند فیلمى که در سینماها دیدم جز تهوع و سرگیجه چیزى براى من و دوستانم عایدی نداشت. خوشحالم که سفرم را برای تماشای نمایش موفق الیور توئیست به تعویق انداختم. تنها کارى که پس از دیدنش رضایت کامل داشتم.
دیدگاه تان را بنویسید