احمدینژاد را فراموش کن
احمدینژاد اگر سزاوار برخورد باشد، برای عملکرد فاجعهبارش در دوره 8 ساله تصدیگری در پاستور باید به دادگاه برود؛ برای رویکردهای غلط و غیر علمی مدیریتیاش که سرمایههای مادی و معنوی کشور را ویران کرد باید در برابر میز قضاوت پاسخ بدهد، برای پایین آوردن جایگاه کشور در عرصه بینالمللی باید مورد بازخواست قرار گیرد و برای دهها مورد دیگر از خطاهایش مستحق برخورد است؛ نه به خاطر آنکه خواستار کنارهگیری حسن روحانی شده است.
اعتمادآنلاین| روحالله سپندارند- انتشار ویدئوی اخیر محمود احمدینژاد رئیس دولتهای نهم و دهم، دوباره موجی از واکنشها را از سوی نیروهای چپ و راست به همراه داشت و این مسئله دقیقا همان چیزی است که احمدینژاد به آن احتیاج دارد: دیده شدن. جالب آنجاست که اکثر فعالان سیاسی اصلاحطلب در واکنشهای رسانهای به انتشار ویدئوی جدید او، به این مسئله اعتراف کردند که او میخواهد جلب توجه کند و از حاشیهنشینی رهایی یابد؛ اما بیآنکه بدانند خودشان به این میل او لبیک گفتند. در آیین ذن جمله معروفی است که میگوید: «اندیشیدن به این که من نمیخواهم دیگر به تو بیندیشم، همچنان به تو اندیشیدن است.» از این منظر همه آنهایی که نمیخواهند به او بیندیشند و معترفند که احمدینژاد میخواهد دیده شود و بهتر است به آن توجهی نکنیم، عملا در حال اندیشیدن به او هستند؛ و خواسته یا ناخواسته انگیزههای او را جامه عمل میپوشانند. هر چند از این منظر، همین نوشته حاضر نیز در مخاطره دامن زدن به آن دیده شدن است اما مسئله اصلی این نوشتار دیده شدن یا نشدن احمدینژاد نیست.
مسئله مهمتر در واکنش به اظهارات گاه و بیگاه از سوی رئیس محبوب اصولگرایان، نوعی فراموش کردن موضوع اصلی در گفتمانهایی است که خود را منادی دموکراسیخواهی، آزادی بیان و جامعه مدنی میدانند. برای واکاوی این موضوع کافی است بعضی اظهارات، یادداشتها و مصاحبههای فعالان رسانهای و سیاسی اصلاحطلب را بخوانیم تا پی ببریم این خانه از پایبست ویران است.
در واقع پیش از آنکه به اظهارات این چهرهها بپردازیم لازم به یادآوری است که نپرداختن به واکنشهای نیروهای اصولگرا، از آن جهت دیگر محلی از اعراب ندارد که پایگاه اجتماعی آنها خیلی پیشتر دچار تزلزل شده بود و اعتماد جامعه به این گروه سیاسی، از همان روزهایی که با همه کاستیها و هشدارها پشت احمدینژاد ایستادند، فرو ریخت. شاهد مثال آن هم مواجهه مردم با کرسیهای انتخابی بعد از او بود که عملا دست رد به سینه اصولگرایان زده شد.
اما نیروهای تحولخواه و اصلاحطلب دستکم تا پیش از بحرانهای اقتصادی اخیر، به عنوان نیروی جایگزین نزد مردم شناخته میشدند و احتمالا انتظار میرفت، راهکارهای این جریان تنها معطوف به نقد قدرتی نباشد که در اختیار رقیب است.
حال بعد از همه این صغری و کبری چیدنها، میتوان به موضوع اصلی پرداخت؛ پس از انتشار ویدئوی محمود احمدینژاد که خواستار کنارهگیری حسن روحانی از ریاست جمهوری شده بود، واکنش نیروها و رسانههای اصلاحطلب معطوف به این مسئله بود که «چرا با او برخورد نمیشود؛ یا آنکه راز مصونیت احمدینژاد در چیست؟»
در چنین واکنشهایی تنها یک پیام آشکار است: «باید با او برخورد شود». اما موضوع اینجاست که چرا باید اظهارنظر رئیس دولتهای نهم و دهم درباره رئیس دولت دوازدهم، منجر به برخورد شود؟ آیا نیروهای تحولخواه که دائم از آزاد بودن فضای نقد و اظهارنظر صحبت میکنند این موضوع را برای رقیب نمیپذیرند؟ آنها در استدلال خود میگویند اگر در دولت احمدینژاد، چهرههایی مانند خاتمی چنین اظهاراتی را مطرح میکرد قطعا با او برخورد سختی صورت میگرفت؛ اما سوال اینجاست که اگر جریان رقیب در مقابل انتقاد و اظهارنظر تحمل نداشت و ندارد و از ابزارهای قدرت برای بگیر و ببند استفاده میکرد، آیا امروز درست است که همان شیوهای را که خود منتقدش بودند، برای نیروی مقابلشان که امروز در حاشیه است، پیشنهاد دهند؟ آیا آنها امروز انتظار دادگاه نورنبرگ را میکشند؟
این نوشتار در مقام آن نیست که از احمدینژاد دفاع کند یا به سیاستهای یک بام و دو هوای برخی دستگاههای متولی در برخورد دوگانه با چهرههای سیاسی بپردازد؛ بلکه هدف این است که فقط طرح مسئلهای کند تا روشن شود چرا باید پس از اظهارنظر احمدینژاد درباره دولت روحانی و درخواست برای کنارهگیری رئیسجمهوری، نیروهای مدعی تحولخواهی خواستار برخورد با او شوند؟
احمدینژاد اگر سزاوار برخورد باشد، برای عملکرد فاجعهبارش در دوره 8 ساله تصدیگری در پاستور باید به دادگاه برود؛ برای رویکردهای غلط و غیر علمی مدیریتیاش که سرمایههای مادی و معنوی کشور را ویران کرد باید در برابر میز قضاوت پاسخ بدهد، برای پایین آوردن جایگاه کشور در عرصه بینالمللی باید مورد بازخواست قرار گیرد و برای دهها مورد دیگر از خطاهایش مستحق برخورد است؛ نه به خاطر آنکه خواستار کنارهگیری حسن روحانی شده است.
دیدگاه تان را بنویسید